شروین طاهری [دبیر بخش سینمایی]
آنچه فیلمها منعکس می کنند اصول اعتقادی صریحا بیان شده نیست، آنها انعکاس گرایشهای روحی و روانی اند- یعنی آن لایههای عمقی تفکر اجتماعی که بیش و کم در زیر بعد ضمیر خودآگاه قرار دارند. — زیگفرید کراکوئر
در عصر پسا-سینما زندگی میکنیم. جهان واقعیت مجازی و تصاویر مضاعف. تصاویر نهتنها با ساختن وضعیتهای خیالی، ناکامیها و سرخوردگیهایمان را جبران میکنند، بلکه میکوشند حد نهایت آرزو و میل را نیز بازسازی کنند. تکنولوژی ساخت تصویر، هر احتمالی را به زبان مجازی خویش ترجمه میکند. در این وضعیت دیگر ما نیستیم که تصاویرمان را انتخاب میکنیم، بلکه تصاویر هستند که ما را تخیل کرده، در ساحتهای مجازی خویش بازنمایی میکنند. جهان پسا-سینما زندگی روزمره را به درامهای خندهآور، تراژیک، ملودراماتیک و … تقلیل میدهد و هرگاه با واپسزنی «شخصیت» داستان روبرو میشود، بهسرعت با باز کردن «خط روایی» تازه، مصرفی تازه را مهیا میکند. در چنین وضعیتی بازگشت به سینمای وایمار چه معنایی دارد؟ آیا تلاشی است برای احیای «سینمای اصیل» در برابر آشغالهای دوستداشتنی فعلی؟ آیا میکوشد «فرم ناب» سینمایی را تقدیس کند؟ آیا تلاشی تراژیک برای نشان دادن «سینمای واقعی» در برابر «سینمای مجاز» است؟ هرگز!!
سینمای وایمار در دامن انقلابی در نطفه خفهشده بالید و با جنگی مهیب پایان یافت. انقلاب اجتماعی که انتظار میرفت «دمکراسی واقعی» و عدالت اجتماعی را برای مردمان آلمان ارمغان آورد، در موج پیچیدگیهای اجتماعی داخلی و خارجی، انواع درامهای خیانت و تاکتیکهای ارادهگرایانه درهم شکست. سوسیالدمکراتها نشان دادند که بیشتر ازآنچه به نظر میرسید رهروان «اپورتونیسم» و شیفته قدرتهای تمرکزیافتهاند. آلمان در حدفاصل میان پایان جنگ اول و به قدرت رسیدن نازیسم، تاریخ توسعه سرمایه دارانه خویش را با سرعتی سرسامآور سپری کرد. شهری شدن زندگی اجتماعی، صنعتی شدن و فراز آمدن انحصارات، گسترش بازار مصرف، رکودهای کمرشکن، وارد شدن به بازار جهانی و درنهایت اتحاد طبقاتی سرمایهداران با نیروهای سنتی سرکوب در جامعه. همانطور که کراکوئر در کتاب «از کالیگاری تا هیتلر» مینویسد، سینما میتوانست این روندهای پر شدت و ناهمزمان را نمایندگی کند. اما ازنظر او سینما فقط تصویر بیطرفانه روندهای عینی نبود بلکه توسط رانههایی پنهان «روح اجتماعی» نیز هدایت میشد. سینما خود درگیر این روند پرشتاب و ناهمزمان بود. درحالیکه روستاییان به شهر سرازیر میشدند تا در کارخانههایی که از طریق وامهای خارجی سرپا شده بودند، مشغول به کار شوند، تداخل میان منافع کارمندان دولتی و ردههای کاری ارائهدهنده خدمات، ضلع متعارض تازهای پیدا کرد. شهر به محل تلاقی نیروهایی مبدل شده بود که جز پناه آوردن به خیالات دستکاریشده خود هیچ سرپناهی نداشتند. افق آینده با شکست انقلاب بهسرعت بهسوی ارتجاع چرخید و در دل ترسخوردگان شهری جرقه «معجزه اراده» روشنی گرفت. حال که نمیشد دمکراسی داشت، همان بهتر بود که «مردی» مقتدر از نو زمام امور را در دست بگیرد. کراکوئر معتقد بود که سینمای وایمار این سرشت ارتجاعی و سرکوبشده اجتماع آلمانی را نمایش میداد.
جهان امروز با تصاویر هولناک اش، ورشکستگی عمومیاش، شکافهای ترسآورش، ازقضا آلمان عهد وایمار را در ابعادی جهانی به یاد میآورد. پروسه انباشت سرمایه با سرعتی فزاینده هر نسبت اجتماعی قابل بهرهبرداری را از هم میگسلد و شهر به هاویه ای برای خرد شدن استخوانها مبدل شده است. به یادآوردن سینمای وایمار کوششی است برای تماشای نقادانه تصاویر پیرامونیمان. یقیناً ظهور «هیتلری با موهای نارنجی» یا «ابر رهبرانی با فرِ ایزدی» مدتی است که رخداده است، تاریخ بهصورت کمدی تکرار شده است. اما این گرایش میتواند تنها پیشزمینه فاجعهای بزرگتر باشد. بنابراین با خواندن و تماشای دوباره سینمای وایمار میتوانیم «گرایشات ضمیر ناخودآگاه» جامعه جهانی را بازخوانی کنیم.
متون گردآوریشده در این شماره یقیناً از پس ادعای طرحشده بر نخواهند آمد. در این شماره تنها افق سینمای وایمار را گشودهایم. بررسی چند فیلم، در کنار مقالاتی درباره کلیت این سینما تنها میکوشند باب گفتگو با این سینما را بگشایند. در تدارک خواهیم بود که این روند را در آینده تکمیل کنیم.