هنرنگار-۱

سرمقاله ۱

مهدی شادکار [صاحب امتیاز و مدیر مسئول]

در واپسین روز سال ۱۳۹۸، نخستین شماره‌ی فصلنامه‌ی هنرنگار -شماره زمستانی- را در حالی منتشر می‌کنیم، که در پایانِ زمستان با بحران اپیدمی،‌ نتوانستیم به چاپ و پخش برسیم. اما قرنطینه‌ی ناگزیر، انگیزه‌های ما را افزون کرد تا این نخستین شماره را پیش از چاپ کاغذی –که امیدواریم به زودی در پایان فروردین رخ دهد- به صورت مجازی و برخط [آنلاین] منتشر کنیم تا خوانندگان جدید ما،‌ بتوانند این شماره را روی لپ‌تاپ‌ها و موبایل‌هایشان بخوانند.

هنرنگار چیست؟ هنرنگار یک فصلنامه‌ای اختصاصی در حوزه‌ی هنری است. فصلنامه است چرا که قرار است به گونه‌ای ژرف و موشکافانه، به پرونده‌ها و موضوع‌هایی می‌پردازد که نیازمند بررسی و تحلیل و نقد همه‌جانبه است و برای چنین محتوایی، فصلنامه مناسب است.

چرا هنرنگار؟ در دورانِ میان‌رشته‌ای[اینتردیسیپلینری] کنونی، هنر مفهومی سیال است که از حوزه‌ای به حوزه‌ی دیگر حرکت همرفتی دارد، برای همین، تاکید این مجله بر روی یک هنر مشخص یا یک حوزه هنری نیست، همانطور که امروز معمار، مهندس ساختمان نیست، بلکه آفریننده‌ی یک فضای سیال با حال‌وهوا [آمبیانس] خاص نیز معمار است، درحالیکه در عین حال می‌تواند هنرمند تجسمی باشد، و در اینجا وقتی می‌گوییم «دیزاین»، مرزی بین هنر تجسمی و معماری، قائل نیستیم. چنانچه در گفتگویی در این شماره اشاره شده، یکی از دلایل اصلاحات در نظام آموزش معماری فرانسه‌ی پسا ۱۹۶۸ این بود که آموزش معماری از غار خود بیرون بیاید و تعاملی با سایر رشته‌ها، علوم انسانی، هنر و مهندسی پیدا کند. چیزی شبیه آموزش هنرها در مدرسه‌ی باوهاوس، که می‌توان گفت جزو پیشگامان میان‌رشته‌ای است. 

تفاوت هنرنگار با سایر رسانه‌های فرهنگی هنری چیست؟‌  گروهِ ما گروهی کوچک اما با انگیزه است،‌ در سه حوزه‌ی هنرهای تجسمی،‌ معماری و سینما، که در تلاش است نگاهی متفاوت به این حوزه‌های هنری داشته باشد. از جمله نگاه نقادانه، با پرداختِ موضوعی در هر شماره، و نیز پرداخت ژرف به نقد هنری، تاریخ تحلیلی هنرهای مربوطه و نیز ایده‌های جدید و معاصر، و میان‌رشته‌ای در هنرِ امروز.

چرا سینما؟ سینما همچون ادبیات و موسیقی، از هنرهای محبوب و مورد علاقه‌ی همگان است، -حتی شاید این روزا بیش از ادبیات. از پیشنهادِ افزودن بخش سینمایی به فصلنامه، استقبال کردم چون به طور خاص، سینما مورد توجه معماران است. به‌ویژه اینکه تیم سینمایی هنرنگار، پرسپکتیو ویژه‌ای به سینما، تاریخ آن، و تحلیل اجتماعی سیاسی آن دارند، که بسیار جذاب است. اگر از دید یک معمار به سینما نگاه کنم، به یاد بحثی از یکی از استادانم می‌افتم، -آرشیتکتی از مکتب سیتوآسیونیست انترناسیونالِ فرانسه، که مدتی مدیر هنری موزه پمپیدوی پاریس هم بوده است- در مقایسه‌ی سینما و معماری، که یک پروژه‌ی معماری را از آغاز تا پایان،‌ شبیه یک پروژه‌ی سینمایی می‌دید، و در کلاس طرح، همواره از ما یک سناریوی روند طراحی می‌خواست، و این مقایسه‌‌ی تطبیقی‌اش همواره راهگشا بود.  اگر از دید یک سینماگر به ماجرا نگاه کنیم، به همین بسنده می‌کنم که مقاله‌ای در همین شماره درباره‌ی رابطه‌ی «معماری و سینمای وایمار» نوشته‌ام، که چگونه یک سینماگر [فریتز لانگ]، همراه و همزمان با سایر آرمانشهرگرایانِ آرتیست‌های تجسمی و آرشیتکت‌ها، آرمانشهری را می‌سازد (البته در نقدِ نگاه آرمانشهری صنعتی) و اتفاقا از ماکت‌های معماری و اسکیس همچون آنان و به سبک معماران چنین می‌کند.

هنرنگار نگاهی همه‌جانبه به موضوع‌های طرح شده دارد، همچنانکه در مقاله‌ی «مینگ‌پِی و معماریِ قدرت»، رابطه‌ی معماری و سیاست بررسی شده، در مقاله‌ی «لنی ریفنشتال» نیز به رابطه‌ی سینما و سیاست پرداخته است. این رویه‌ی مولتی‌دیسیپلینر در دستور کار این فصلنامه است.

در این شماره، در هر سه بخش،‌ یک پرونده‌ی موضوعی داریم، که البته بخش سینما در کل یک پرونده‌ی واحد است. برای شماره‌های آینده نیز رویکرد پرونده‌ای برای بخش‌ها را خواهیم داشت. 

هنرهای تجسمی:‌ در این شماره، پرونده‌ی نقد هنری،‌ با چهار مقاله، به می‌یر شاپیرو،‌ منتقد هنری امریکایی می‌پردازد، که دو مقاله درباره‌ی شاپیرو است، و مقاله‌ای نیز از خودِ او درباره‌ی سبک هنری است، و نیز مطلبی درباره‌ی شمایل‌شناسیِ شاپیرو در بررسی یک تابلوی نقاشی. همچنین دو گزارش/تحلیلِ نمایشگاه هنری داریم [وازارِلی در پمپیدوی پاریس، و رگ‌چینِ مریم عابدی] و نیز یک مقاله‌ی تاریخ هنر درباره‌ی پیشینه‌ی مدل زنده در نقاشی است، که از ایتالیا آغاز شد و در مدرسه‌ی هنرهای زیبای پاریس [بوزار] به اوج خود رسید.

معماری: پرونده‌ی این شماره به آموزش معماری و نقد آن می‌پردازد. چهار مقاله و یک گفتگو در این پرونده گنجانده شده است. از «دانشگاهِ به‌جا» در نقد آموزش معماری ایران امروز، و سپس مقاله‌ای درباب ریشه‌های آموزش معماری در ایران، و مقاله‌ای درباره‌ی مدرسه‌ی هنرهای زیبای پاریس، و مقاله‌ای نیز درباره اصلاحات قرن ۱۸ در آموزش معماری در فرانسه، این پرونده را تشکیل می‌دهند. گفتگو با دو تن از استادان معماری در پاریس، درباره‌ی اصلاحات پس از مه ۱۹۶۸ در آموزش معماری فرانسه، این پرونده را به پایان می‌رساند. دو مقاله درباره‌ی مینگ‌پِی و هرم لوور، بخش معماری را ادامه می‌دهد، که به بهانه‌ی درگذشت این معمار بزرگ در سال ۲۰۱۹ است. همچنین مقاله‌ای درباره‌ی معماری و فیلم متروپولیس [اثر فریتز لانگ]، بخش معماری را پایان می‌دهد، تا در ادامه به استقبال بخش سینما برود که موضوع آن «سینمای وایمار» است.

سینما: سینمای وایمار، پرونده‌ی بخش سینمایی این شماره فصلنامه هنرنگار است. سینمای آلمان بین دو جنگ،‌ که از ۱۹۱۹ آغاز می‌شود و در طول یک دهه، بزرگترین تولیدهای سینماییِ تا آن زمان را دربر می‌گیرد. سینمای اکسپرسیونیستی، توصیفی است که منتقدان سینمایی، این دوره از تاریخ سینما را چنین می‌خوانند. این پرونده، شامل مقالات تألیفی و ترجمه‌ی متنوع و متعددی است که مختصات آنرا برای خواننده ترسیم می‌کند. این پرونده با مقاله‌ای با عنوان «اکسپرسیونیسم و سینما» در توصیف جنبه‌های خیال‌انگیز سینمای وایمار آغاز می‌شود که پیشگفتار خوبی برای این پرونده است، سپس به فیلم‌های منتخب این دوره می‌پردازد از جمله نوسفراتو، مطب دکتر کالیگاری، و … همچنانکه به برخی فیلمسازان مطرح این دوره از جمله فریتز لانگ، روبرت وینه، مورنائو و لنی ریفنشتال و دیگران.

باید افزود که عکس روی جلد شماره‌ی نخست فصلنامه‌ی هنرنگار نیز عکسی از یک سکانس اکسپرسیونیستی از فیلم «خیابان» ساخته‌ی کارل گرونه، در ۱۹۲۳ است.

فصلنامه‌ی هنرنگار فصلنامه‌ای نوپاست که در اوضاعی نه‌چندان مناسب از لحاظ اقتصادی –و نیز اجتماعی- کار خودش را آغاز می‌کند. اما انگیزه‌ی ما قوی‌تر است، که در وضعیت کنونیِ‌ سیاست‌زده‌ی جامعه، در این فلاتِ ایران که روز به روز بیابان‌تر می‌شود، واحه‌های کوچکی بسازیم و سایبان‌هایی برپا کنیم، جمع‌های معنی‌دار بسازیم، از روزمرگی‌ها، از ژورنالیسم روزمره، رها شویم. و چه پناهگاهی بهتر از هنر، که پناهگاهی برای جامعه است. از مسیر نقد هنری، راه و روش نقد را بیاموزیم، تا با نگاهی نقادانه به گذشته، آینده را بسازیم. و از مسیر هنر و فرهنگ، آینده را ترسیم کنیم. چنانچه فرانسوآ میتران در توضیح ساخت‌وساز بناهای یادمانی در پاریس براین‌باور بود که «فکر می‌کنم که یک سیاست فرهنگی، پایه و اساس هر نوع دیگری از سیاست است. باید که فرانسوی‌ها خودشان را در تاریخ‌شان، در هنرشان بیابند. باید که حال‌وهوای هنر را بهتر بشناسند.» چه بسا پرسپکتیو آینده‌ی ما ایرانیان نیز از چنین مسیری، چشم‌اندازی به یک «سیاستِ فرهنگی» باشد، جایی که هنر و ادبیات، و میراث فرهنگیِ گذشته و معاصر، نقش محوری بازی می‌کنند.

برقرار باشیم.

مهدی شادکار – ۲۹ اسفند ۱۳۹۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.