بی نظمی و آشفتگی
[گفتگو با دانشجویان معماری]
لو کوربوزیه
ترجمه مهدی شادکار
«سخنِ امروز»
در دورانِ اِشغال، معماری مدرن در فرانسه نکوهش میشد، که دارای یک روح خبیث است، که مسئول بخشی از بینظمی است: معماری مدرن به سنتها خیانت کرده، و افقهایی زیانآور گشوده است. افزون بر این، این اتهام به همان اندازه از طرف مقامات نازی طرح شد که توسط مقامات مسکو. در درازای آن سالهای سخت و سنگین، من این آثار را منتشر کردم: در چهار جاده1Sur les quatre route ، سرنوشتهای پاریس2Destins de Paris ، خانهی انسانها3Maison des hommes (با فرانسوآ دو پییرفو)، منشور آتن با پیشگفتار روشنگرانهی ژان ژیرودو. در ادامه، من «انجمن سازندگان برای نوسازی معماری» را بنیانگذاری کردم. انجمنی که درهایش بر روی همهی رشتهها باز است: سازندگان، جامعهشناسان، اقتصاددانان، زیست شناسان و غیره. یازده کمیتهی فرعی هر دو هفته یکبار تشکیل جلسه میدادند. در کل، ۲۲ کمیته در هر ماه، برای مطالعهی «حوزهی ساختوساز». من ریاست این کمیتهها را بر عهده داشتم و میخواستم آنها را در یک پژوهش به هم پیوسته نگه دارم. هر ایدهای که از پول و بیهودگی رهایی یابد میتواند راه خود را باز کند و مسیر خود را ترسیم نماید. مقالاتی نیز نوشته و تا حد امکان منتشر شد: روش اندیشیدن دربارهی شهرسازی4Manière de penser l’urbanisme ، سه سازمانِ انسانی5Les trois établissements humains ، و غیره. یک روز، جوانانی از مدرسهی هنرهای زیبای پاریس از من خواستند که یک آتلیه [کارگاه] آزاد برایشان برگزار کنم. من این پیشنهاد را رد کردم. و آنها پیام دادند که «پس برای ما پیامی بفرست!» نتیجه: كتاب بسیار كوچكی با ملاحظات زیباست كه برای جلب رضایت جوانان منتشر شد. اما چاپش تمام شد و از کتابفروشیها ناپدید گشت. چند سالی از این ماجرا گذشته و دوباره با اصرار فراوان، دانشجویان هنرهای زیبا، آتلیهی لوکوربوزیه را از من درخواست کردند. «از شما دوستان عزیز متشکرم، اما پاسخ من منفی است.» چه چیزی را آموزش دهم؟ فلسفه زندگیِ یک مرد هفتاد ساله؟ در سال ۱۹۲۷ یک بستهی «آموزشی کوربو» بسیار مناسب با انتشار مجموعهی «آثار کامل لوکوربوزیه» در زوریخ ، توسط ویلی بوسیگر ایجاد شد. این پسر برجسته، یک معمار جوان بود، سی سال زمان بر روی زلفهای او گذشته است (همانطور که روی موهای منِ کچل نیز). من یک مسیر راهبردی تعیین کرده بودم: بدون تمجید و ستایش، و بدون گزارههای ادبی ؛ اما از سوی دیگر، سندهای بینظیر اینجا بود: همهی پلانها، همهی مقطعها، همهی نماها به همراه زیست شناسی و آناتومی دقیق آثار در نظر گرفته شده است. همچنین متنهای توضیحی، زیرنویسهای تفصیلی، ابعاد لازم و غیره. بوسیگر از « آثار کامل» یک مانیفستِ آموزش معماری ساخته است. لااقل این همان مانیفستِ آموزشیِ من است. دوستانِ جوان، اینگونه است که من به درخواست شما پاسخ میدهم.
شما نمیخواهید که از من یک اسقف یا یک قدیس بسازید؟ بنابراین، شما در اینجا «سخنِ امروز» را دارید و آن چیزی نیست جز زندگی صادقانهای که به بدنِ من وفادار است. وقتی او مرا ترک کند، خوب! …
پاریس، ۶ سپتامبر ۱۹۵۷
لو کوربوزیه
خطاب به دانشجویان مدرسههای معماری
من امروز به درخواست برخی از همکلاسی هایتان با شما سخن میگویم، تا از این راه، این مانعِ اختلاف سنی میان ما برطرف شود، برای برقراری ارتباط دوستانه، درجهت از بین بردن سو تفاهمهای بیش از اندازهای که توسط افرادی که میخواهند این عدم توافق بین من و شما برقرار باشد؛ و اکنون این شرارت گسترش مییابد، ما داوری خواهیم کرد که آیا ما نیز با ایمان به شیئ ساخته شده در جنب و جوش خواهیم بود: شما با عطش یادگیری، و من هم با اشتیاقی به همان اندازه بزرگ، که با تجربهای چهل ساله بیش از هر زمان دیگر مرا به جستوجو واداشت.
بینظمی و آشفتگی
معماری در کجا قرار دارد؟ در هیچ دورانی، هیچ جامعهی به اندازهی جامعهی امروزِ ما شوریدهحال و پریشان نبوده است، زیرا ارتباط بین قطار مادی [مواد و مصالح] و عناصر طبیعیِ جامعه با روحِ معنوی اش قطع شده است. قطع ارتباط بین اهداف و ابزارها، فقدانِ خطِ راهبردی. در رشتهی ساختوساز، ناسازگاری در اوج خود است، یک حالتِ روانیِ بیزانسی که تنها و تنها، اهداف خردورزانه را عظیم ترین ابزار برای ساخت و اجرا تلقی میکند، و تنها چیز والایی که یک تمدن میتواند در اختیار داشته باشد. در دورانِ بزرگترین قدرت مادی [مواد و مصالح] خود، اینگونه انسان از دیدگاهِ مناسب محروم است. فرانسه چونان فانوس دریایی تمدن سفید، صحنهی تئاتر این هرج و مرج، نابسامانی و بینظمی است. وظایفی که جامعهی ماشینیِ امروز ما را میطلبد، در کشور ما همچون در کل جهان، بسیار زیاد است. ما باید بخشهای ویران شده از جنگ را از نو بسازیم، اما این هیچ چیز نیست؛ کل کشور باید برای مدت طولانی ساخته شود، و دوباره ساخته شود، و بازسازی گردد، همانطور که سلولها در یک بافت، یا خانوادهها در خانهها تکثیر و بازسازی میشوند، و آن از طریق تولد نسلهای جدید است، و اینچنین بازی ابدی زندگی تحقق مییابد؟ افسوس! افسوس که ما در خوابی ژرف بودیم و گرد و غبار بر فراز کشور بود. من میدانم که این گرد و غبار زیبا، دلپذیر و دلفریبِ یک تاریخ درخشان در بین همگان بود، تاریخِ ملتی بود که فوقالعاده پر جنب و جوش، هوشیار، با ابتکار، شجاع، بی پروا، شاد، و خوش بین بود، سرخوش با ترانهها و با سازهای بادی بود، و ملتی خیرهکننده در لباس، و در هنری که در همه چیز ظهور میکند چنانکه در نظر دیگران همواره یک معشوقهی خوش آب و رنگ است. اما این گرد و غبار که هالهای دلپذیر را به پیرامونِ آگاهی ما میکشید، چیزی نبود جز درخشش قابل احساسِ آتشی که برای مدتی خاموش شده بود. ما در خواب بودیم که مجبور شدیم قطعه قطعه این تمدن جدید را که صد سال پیش با اولین لوکوموتیو پدیدار شد، بسازیم. با این وجود مردم به آن اهمیت داده بودند، در اینجا اگر نه بیشتر و با وضوح بیشتر از جاهای دیگر، به آن اهمیت داده بودند. پیامبرانی که در درازای قرن نوزدهم و نیمه اول این قرن بیستم میاندیشیدند، کشف، ادعا و اعلام میکردند، کم نبودند … و، به همین دلیل، مقصر دانسته شدند، مورد توهین قرار گرفتند و طرد و انکار شدند. مردم آنها به عنوان مشکلسازان درنظر گرفتند: خردمندان، اندیشمندان، جامعهشناسان، هنرمندان. در خارج -در جهان- به طور موازی، پیروزیها و ویرانیهای یک انقلاب فنی تکنیکی بود که در زمانی سرنوشت ساز رخ داد، نتیجهگیری فلسفی: «این انقلابِ آگاهی است که در انتظار ماست.» با این حال، فناوری و آگاهی دو اهرم معماری هستند که هنر ساختوساز بر روی آنها بنا شده است. ما دیدیم که حتی ارزشهای سکولار و ارزشهای هزارهی ما، فروپاشیدهاند. سرعت مکانیکی، اطلاعات جدید را به همهی قسمتهای سرزمین گسترش میدهد. روابط طبیعی نقض شدهاند و انسان به نوعی غیرطبیعی شده است، که مسیرهای سنتی خود را رها کرده، جای پای خود را از دست داده، همگی پیرامونِ ترس و وحشت جم شدند، یعنی میوههای این تنزل درجهاش: خانه، خیابان، شهر، حومهی شهر، و قلمروهای پیرامونِ شهر. یک رشتهی ساختوسازِ جدید و تهاجمی، ناپاک و پلید، مسخره و خندهدار، نالوطی، زشت و بیریخت، مناظر طبیعی، شهرها و قلبهای ما را نجس کرده است. همه چیز انجام شده است، و به مرزهای بدترین حالت رسیده است- فاجعهی کامل. انسانِ در طول صد سالِ شلوغ پلوغِ پایین و بالایش، زمین را با زبالههای اعمال و رفتار خودش پوشانده و به گند کشیده است. معماری در حال مرگ است، و معماری دیگری متولد میشود! باید به دنبال این باشیم که درونِ آنرا به روشنی ببینیم.
تنها جوانان هستند که به اندازهی کافی آزادند و همچنین منفعت شخصی ندارند، میتوانند نیرویشان پیرامونِ این معماریِ تازه متولد شده جمع کنند. بزرگترها به بازیِ قدیمی متعهد هستند و در آن سود و منفعت میبینند و به آن عادت کردهاند. و برای آنها، طعم و مزه و زمان ماجراجویی گذشته است. صفحهای ورق میخورد؛ این صفحهای که ورق میخورد، این شما جوانانِ این دورانِ فوقالعاده هستید که این صفحهی سفید را با شکوفائی عظمت و صمیمیت پُر خواهید کرد.
آموزشهای در دسترس در کشور تاکنون از شما دعوت نکرده است تا خود را وقف این آفرینش کنید، پس این تلاش خستگی ناپذیر بر روی شانههای خودتان است. اما آنها شما را مدام به رویکردی مخالف دعوت میکنند.
میبینید، پیش از سال ۱۹۱۴ ما به «سبک مدرن» پشت کردیم. با این حال، چه تعداد افراد خوب در طول یک نسل، قلب خود را برای این کار گذاشتهاند! و وقتی مهلت بعدی فرا رسید، یعنی بازسازی مناطقی که از جنگ ۱۹۱۴-۱۹۱۸ آزاد شده بودند، دیدیم که روحیهی نفی و انکار، ما را به کجا رهنمون شده است: یکی از غول پیکرترین شرکتهای فرانسه نمی تواند در ترازنامهی خود، چیزی جز رقم صفر وارد کند! این فرصت استثنایی، چیزی نبود جز پول کثیف بادآورده! تقویت روحیهی آکادمیک در یک شرایط استثنایی، تهیه نقشههای کاخ ملل در ژنو، در سال ۱۹۲۷ را به حداکثر توان ممکن رساند. این چیزی نبود جز استقرارِ معماریِ آن دوران [معماری جدید برای دوران جدید]، و تعیین مسیر راهبردی آن، با انتخاب بین دو گرایش زندگی. منفعت و فایدهی آن بسیار زیاد، و نیز خوشی و شادمانی آن قابل توجه است. سیصد پروژه به ژنو می رسد که اگر همهی آن شیتهای پلانها را کنار هم قرار میدادند ۱۴ کیلومتر میشد. آکادمیسم، سلاحهای خود را پُرکرده بود. او کیشک میکشد، مترصد شکار میماند، عمل میکند، میجهد، نیش می زند و میکُشد … چیزی که میتوانست به گشودنِ وفادارانهی دروازهای به روی بازیِ جدید زندگیِ جوامع کمک کند، بازیای که در آن، شما باید یک روز جای یکی از استادانتان نقش بازی کنید -که برای اینگونه علمیاتها مهارت کافی دارید- درواقع یک کمدیِ سیاه و یک تئاتر بدبینی، یک تردستی و شعبده بازی «خارق العاده»، که از عدالت کیفری گریزان است اما از حُکم زمانه نمیتواند بگریزد. این ترفند موفقیت آمیز بود و از فردای آن روز، آن کسی که ذینفع بود و در کمین نشسته بود ادعا کرد «من برای خودِ هنر خوشحالم: هدفِ تیم فرانسوی، از زمانی که وارد صف مسابقه شد، شکست دادنِ بربریّت بود. ما بربریّت را یک نوع معماری خاص، یا دقیقتر، یک ضدّ-معماری [آنتی-معماری] خاص مینامیم که برای چندین سال در شرق و شمال اروپا خشمگینانه میتاخته است، چیزی همانقدر وحشتناک که سبک «تسمه شلاقی» [منظور آرت نووُ است] که خوشبختانه بیست سال است که بر آن غلبه کردهایم. این بربریّت، تمام ادوار بزرگ تاریخ را انکار میکند، و به عقل سلیم و خوش سلیقگی توهین می نماید. بربریّت اکنون برخاک است، و همه چیز خوب است… »
تیم فرانسوی که در صف قرار گرفته بود شامل آقای نِنو آمده بود، عضو فرهنگستان، و آقای فلگنهیمر ، یک معمار از ژنو سوئیس، او را همراهی میکرد که در صورت لزوم، جایگزین او شود.
آن کسی که قضاوت متکبرانهای را که در اینجا بازتولید شده داشت، انجام داد، در گذشته سازندهی سوربن و، علاوه بر این، یکی از مسئولین بنای یادبود ویکتور-امانوئل در رم بود، تودهی غیر قابل تحمل از سنگ مرمر سفید، که در قلب این شهر ابدی کاشته شده است و مانند دردناکترین و غیر قابل تحملترین دود در چشم بازدید کنندگان است. «ضدّ معماری» عنوان شده، مربوط به اروپای شرقی نیست، بلکه مربوط به خود فرانسه است که به طور منظم از پژوهشهای پیوستهی سازندگانِ قرن نوزدهم و بیستم حاصل میشود، که نشانگرِ محاسبات، مواد جدید، فولاد، بتن مسلح، شیشه است و بیانگر یک زیباییشناسی، که دورانِ حاملگیِ جریانهای عمدهی دوران لابروسته، ایفل، سهژورنه، بودو، تونی گارنیه، و آگوست پره است. معماری پیروز، که فقط پس از جنگ بزرگ [جنگ جهانی اول]، شروع به درخشش در شمال و شرق اروپا کرد. میبینید که مسالهی گرایش مطرح شده است، که بازگشت به فرمول های مُرده از پیش برنامهریزی شده ، و یک تغییر جهت شدید ایجاد شده است. خوشبختانه زندگی قوی است. کاخ ملل ژنو توسط آکادمی ساخته شد، اما آکادمی، برای تأمین نیازهای مادی و مصالح برنامه، مجبور به دزدی ادبی و غارت حریف شد. از همین واقعیتهای رسواکننده بود که «کنگرههای بینالمللی معماری مدرن [سیام]6Congrès Internationaux d›Architecture moderne CIAM » زاده شد، در جلسهی لاساراز ، در ژوئن ۱۹۲۸، معماران و شهرسازان نخبه از سراسر جهان، با توافق و اتحاد بر اساس قوانین عالی انسانیِ هنر ساختوساز و شهرسازی، روح شرکت های امروزی را اعلام کردند. به استثنای فرانسه، سایر کشورها خود به خود با جوهر و مفهوم «سیام» غنی شدند و به برخی از اعضای آنها مسئولیتهای زیادی اعطا کردند: هلند، بلژیک، سوئد، فنلاند، اسپانیا، برزیل، ایالات متحده آمریکا، سوئیس و بسیاری دیگر. گروه سیامِ فرانسه همچنان علاقهمندی خود را به همکاری با کشور اعلام میکند -به ویژه به مناسبت نمایشگاه سال ۱۹۳۷- اما پاسخی نگرفته است!
سیامِ فرانسه همچنین با انتشار منشور آتن، منشور شهرسازی «سیام»، خودش را نشان داد، منشور آتن با پیشگفتاری درخشان از ژان ژیرودو، این شاعر و این اندیشمندِ فرانسه، که در «قدرتهای محض »، در سال ۱۹۳۹، کشورش را ترغیب کرد تا حول یک مفهوم بلند متحد شود: «روحِ بزرگی و شکوهِ خیالپردازی». فرانسه، آزمایشگاه ایدهها، مدتی است که از خرد کردن، خوار شمردن، نادیده گرفتن، طرد و دلسرد کردن مخترعان و مبتکران خود لذت میبرد. این عشوهگرایی خطرناک را، در رویدادهای اخیر دیده ایم. سرزمین سازندگان بزرگ، مهد و مرکز سنتهای رشتهی ساختوساز، خانهی اکتشافات انقلابی بزرگ در هنر ساختوساز، که ما امروز او را در پایینترین نقطهی سقوط خود (از امتناع) مییابیم. میهنِ طاقِ نوکتیز و کلیساهای جامع، سازههای بزرگ فلزی و شیشهای قرن، همچنین میهنِ سیمان تقویت شده [بتن آرمه]، به طور طبیعی دست روزگار ناگزیر او را وادار خواهد کرد که سرانجام جوانان را جمع کند و با اطمینان و ایمان، شما را به مشارکت وادارد و مزهی خطر کردن و ریسک، شما را به این کار شایان ستایش رهنمون میکند: تمدن کنونی را با خانهای شایسته و آبرومند مجهز کنید. من میخواهم اینجا به شما نشان دهم و شما هم از من بپذیرید، كه در واقع مسالهی امروز و بیدرنگِ ما، ساختنِ مسکنِ آبرومند و شایسته در همهجای فرانسه است، خانهای شایسته برای انسانها، برای کار، برای چیزها، برای نهادها، خانهای برای ایدهها. و اگر چنین شود، آشفتگی ناگزیر پایان مییابد.
***
این گفتار، ترجمهی پیشگفتار و نخستین بخش از کتاب «گفتگو با دانشجویان مدرسههای معماری» است. این کتاب شامل بخشهای زیر است:
سخن امروز
به دانشجویان مدرسههای معماری
– بینظمی و آشفتگی
– ساختنِ مسکن
– معماری
– یک آتلیهی پژوهشی